پایان نامه رشته علوم تربیتی

پایان نامه رشته علوم تربیتی

پایان نامه رشته علوم تربیتی

پایان نامه رشته علوم تربیتی

دانلود پایان نامه رشته علوم تربیتی

  • ۰
  • ۰

شناخت (knowledge)

پایین‏ترین سطح یادگیری در حیطه‏ی شناختی، کسب دانش و معلومات است. منظور از شناخت این است که یادگیرنده بتواند از طریق یادآوری (recall) یا بازشناسی (recognition) شواهدی ارائه دهد حاکی از این‏که او اندیشه یا پدیده‏هایی را به خاطر سپرده که در جریان آموزش تجربه کرده است. این نوع هدف، فرآیندهای روان‏شناختی یادآوری را بیش از هر چیز دیگر، مورد تاکید قرار می‏دهد؛ بنابراین، یادگیری در این سطح صرفا جنبه‏ی حفظی دارد. تاکید بر شناخت به‏عنوان یادآوری، شامل توانایی‏هایی مانند فهمیدن، بینش یا چیزهایی نمی‏شود که با عبارت‏هایی مانند دانستن واقعی یا دانش واقعی عنوان می‏شود.

در این سطح از یادگیری، از فراگیرنده خواسته می‏شود اطلاعات و معلومات کسب شده را با ماخذ و منبع محسوس به یاد آورد. شناخت در این مرحله شامل شناخت اصطلاحات، شناخت واقعیت‏های مشخص، شناخت راه‏ها و وسایل برخورد با امور جزئی، شناخت راه‏های آن ها، شناخت روال‏ها و توالی‏ها، شناخت طبقه‏ بندی‏ها، شناخت ملاک‏ها، شناخت روش‏ها، شناخت اصل‏ها و تعمیم‏ها و شناخت نظریه‏ها و ساخت‏هاست. این سطح از یادگیری به علت‏اینکه زیاد متکی بر حافظه است و گاهی شاگردان را وادار می‏کند مطالب جزئی و اطلاعات بی‏ربط را به ذهن بسپارند، مورد نقد قرار گرفته است. شاید مهم‏ترین اشکالی که به این سطح از یادگیری وارد است، زیاده‏روی معلمان در استفاده از آن از یک طرف و فراموشی سریع مفاهیم از طرف دیگر است.

اما به خاطر سپردن مفاهیم و اصول را نمی‏توان به طور کلی بی‏اهمیت شمرد. زیرا چنان‏که در نمودار سطوح مختلف یادگیری در حیطه‏ی شناختی ملاحظه شد، به خاطر سپردن و بازگویی شناخت، برای تمام سطوح بالاتر یادگیری به‏عنوان یک پایه‏ی لازم محسوب شده است؛ مثلا شاگردی که جدول ضرب را نداند یا اصول و قوانین علمی را به خاطر نداشته باشد، هرگز قادر به حل تمرین‏های ضرب و تقسیم و تحلیل و اثبات قضیه‏های علمی نخواهد بود.

فهمیدن (comprehension)

یادگیری در این سطح عبارت است از توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن با جمله‏هایی که خود شخص می‏سازد؛ بی‏آن‏که میان آن مطلب با مطالب دیگر چندان ارتباطی برقرار کند. یادگیری در این سطح مستلزم آگاهی از اصول و شرایط است.

سطح فهمیدن به اجزای فرعی دیگری تقسیم می‏شود که عبارتند از:

الف- ترجمه یا برگرداندن (translation )

مهارت برگرداندن یا تغییر مطالب از شکلی به شکل دیگر بدون این‏که معنی و محتوای آن ها دگرگون شود، ترجمه نامیده می‏شود. غالبا توانایی فرد برای ترجمه، به داشتن دانش پیش‏نیاز یا مناسب وابسته است؛ مثلاً در این سطح، شاگرد باید بتواند یک عبارت فنی یا یک قطعه‏ی شعر را با عبارت‏های روشن (از طریق چند مثال) یا نثر ساده بیان کند.

ب- تفسیر (interpretation)

تفسیر شامل تفکر درباره‏ی اهمیت نسبی اندیشه‏هایی است که ممکن است فهمیدن آنها مستلزم تنظیم مجدد اندیشه‏ها، به صورت ترکیبی تازه، در ذهن فرد باشد. در واقع تفسیر، تنها ترجمه‏ی کلمه‏ها و عبارت‏ها نیست، بلکه درک تدابیر گوناگون به کار رفته در انتقال مفاهیم و یک نوع بازیابی مفاهیم در ذهن است. به عبارت دیگر، تفسیر شامل توان تشخیص نکات اساسی و جدا کردن آن از قسمت‏های کم‏اهمیت‏تر است؛ مثلا مفاهیمی که شاگرد از یک قطعه‏ی شعر، باتوجه به ساخت ذهنی خود استنباط می‏کند، در این سطح از یادگیری قرار دارد.

ج- برون‏یابی (extrapolation )

برون‏یابی عبارت است از مهارت در تعمیم یا به کارگیری اطلاعات در طول زمان، به منظور پیش‏بینی نتایجی خاص.

برون‏یابی صحیح مستلزم این است که شاگرد بتواند مطالب را هم ترجمه و هم تفسیر کند و نیز بتواند روال‏ها و روندها را فراتر از داده‏ها و یافته‏ها گسترش دهد و در نتیجه، پیامدها، نتایج و آثار آن ها را که با شرایط توصیف شده در مطلب اصلی هماهنگ هستند، تعیین کند؛ مثلاً شاگرد باید بتواند اطلاعات منظور شده در یک متن یا مقاله‏ی علمی را به ورای آن‏چه در متن آمده است، بسط دهد و نتیجه ‏گیری کند.

*‏ به کار بستن (application)

یادگیری در سطح به کار بستن عبارت است از توانایی کاربرد اصول علمی، فرضیه‏ها، قضیه‏ها و مفاهیم انتزاعی دیگر در وضعیت و موقعیت مناسب، بدون این‏که هیچ‏گونه راه‏حلی ارائه شود. در حقیقت، به کار بستن، فراتر از فهمیدن است.

در این سطح، وقتی به فراگیرنده مساله‏ی تازه‏ای داده می‏شود، او مفاهیم انتزاعی مناسب آن را به کار می‏گیرد و مساله را حل می‏کند، بدون این‏که لازم باشد به او گفته شود از کدام مطلب انتزاعی استفاده کند. مانند شاگردی که در کلاس علوم، می‏تواند نتایج حاصل از آزمایش‏های ساده در مرحله‏ی قبلی را در آزمایش‏ها یا پدیده‏های علمی دیگر به کار بندد یا شاگردی که می‏تواند اصول و قوانین مثلثات را در موقعیت علمی جدید (مانند حل مسائل و نقشه‏برداری) به کار برد.

*‏ تحلیل (analysis)

مهارت‏هایی که به تحلیل مربوط می‏شوند، در سطحی نسبتاً بالاتر از مهارت‏های مربوط به فهمیدن و به کار بستن قرار دارند. در فهمیدن، تاکید بر درک معنی و مفهوم است و در به کار بستن، تاکید بر به یادآوردن تعمیم‏ها و اصول مناسب و ربط دادن آن ها به مفاهیم و مسائل جدید. در حالی که در تحلیل، بر شکستن مطلب به اجزای تشکیل‏دهنده‏ی آن و یافتن روابط بین اجزا و نحوه‏ی سازمان یافتن آن ها تأکید می‏شود؛ به عبارت دیگر، یادگیری در سطح تحلیل متضمن داشتن توانایی تجزیه کردن یک موضوع به اجزای تشکیل‏دهنده‏ی آن و مشخص کردن ارتباط اجزا با یکدیگر و نیز درک نحوه‏ی سازمان یافتن عناصر یک کل و دریافت مبنا و فرضی است که در آن به کار رفته است. بنابراین، یادگیری در این سطح مستلزم گذشتن از مراحل شناخت، فهمیدن و به کار بستن است. تحلیل را به‏عنوان یک هدف آموزشی می‏توان به سه سطح جزئی‏تر تقسیم کرد. در سطح اول، از فراگیرنده انتظار می‏رود موضوع را به اجزای تشکیل‏دهنده‏ی آن تجزیه کند تا عناصر مورد تحلیل را شناسایی یا دسته‏بندی کند. در سطح دوم، از فراگیرنده خواسته می‏شود روابط میان عناصر را مشخص کند تا پیوندها و کنش‏های متقابل آن ها تعیین شود. سطح سوم شامل شناخت اصول سازمانی، یعنی آرایش و ساخت موضوع است که آن را به صورت یک کل یک‏پارچه به هم پیوند می‏دهد. مثلاً شاگردی که بتواند در کلاس درس ادبیات فارسی، یک جمله‏ی ادبی را از نظر دستوری تجزیه و نقش و روابط کلمات تشکیل‏دهنده‏ی آن را مشخص کند، از نظر یادگیری در سطح تحلیل قرار دارد.

*‏ ترکیب (synthesis)

در این مرحله، یادگیرنده می‏تواند عواملی را که در مرحله‏ی تحلیل از هم‏دیگر تفکیک کرده بود، به طریقی نو، برای دریافت یک معنی جدید و نوظهور، با یک‏دیگر ترکیب کند. به عبارت دیگر، ترکیب، مستلزم درهم آمیختن دوباره‏ی قسمت‏هایی از تجربه‏های گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کل تازه و نسبتاَ انسجام‏یافته است. در این مرحله، پیوستگی عوامل به گونه‏ای بدیع و جدید، بروز معنی تازه و ایجاد ساختی را که قبلاَ وجود نداشته است، میسر می‏کند. به‏این‏ترتیب، فراگیرنده می‏تواند از جریان ترکیب امور و عوامل به شیوه‏ی جدید، به نظریه‏هایی خلاق و بدیع دست یابد. بااین‏حال، باید تأکید کرد که ترکیب به‏طور دقیق به معنی بیان خلاقانه و آزادانه نیست؛ زیرا در ترکیب، عموماَ از فراگیرندگان انتظار می‏رود در محدوده‏ی تعیین شده، به‏وسیله‏ی مسائل یا مواد یا در چارچوب نظری و روشی خاص از خود خلاقیت نشان دهند.

*‏ ارزش‏یابی (evaluation) و قضاوت (judgement)

ارزش‏یابی و قضاوت آخرین و عالی‏ترین مرحله‏ی شناخت است. این مرحله شامل قضاوت درباره‏ی امور، اطلاعات و حتی روش‏های روبه‏رو شدن با مسائل است. در واقع، ارزش‏یابی نتیجه‏ی جریان شناخت است. در این مرحله، فراگیرنده ناچار به گرفتن تصمیم است و برای اجرا باید به معیارهای بارز و مشخصی به‏عنوان اساس کار توجه داشته باشد، ارزش‏یابی نه تنها معرف فرآیند پایانی رفتارهای شناختی است، بلکه نقش پل ارتباطی بین رفتارهای شناختی و رفتارهای عاطفی را نیز ایفا می‏کند. اگرچه ارزش‏یابی و قضاوت آخرین مرحله‏ی حوزه‏ی شناختی به حساب آمده (زیرا چنین فرض شده است که این مرحله تا حدودی به سایر طبقات وابسته است)، این فعالیت الزاماَ آخرین مرحله‏ی تفکر یا شناخت نیست و کاملاَ امکان‏پذیر است که فرآیند ارزش‏یابی در بعضی موارد، پیش‏درآمدی بر کسب دانش تازه، کوششی جدید مرتبط با فهمیدن یا به کار بستن یا تحلیل و ترکیب جدید باشد.

برگرفته از سایت تبیان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی