فردریک فروبل، بنیانگذار کودکستان
ایشان مرحله پیش از دبستان را گامی اساسی در پلکان تجربه ی زیستی می دانست .ایشان عقیده داشت:
- هدف آموزش وپرورش باید رشد طبیعی کودکان باشد.
- برنامه درسی کودک ـ محور و بر پایة طبیعت و علائق کودکان باشد.
- وضعیت کودک محترم شمرده شود.
- برنامهها، نظامدار و سازمان یافته و در جهت پیشرفت گام به گام کودک باشد ،
- تعادل بین آزادی و ساختار را حفظ کند.
- بازی اساسیترین پایه برای رشد کودک محسوب میشود.باید قسمتی از برنامة روزانه را به بازی آزاد اختصاص داد.
ماریا مونته سوری
ایشان از نظام آموزشیای حمایت میکرد که بتواند،برای کودک محیطی فراهم آورد تا با سرعت خود رشد کند. پرورش کودکان خردسال اساساً روند شکوفا کردن توانائیهای ذاتی کودک برای یادگیری مرتب دانش است. هرگونه کوششی باید براساس تمایل و خواسته طبیعی کودک برای یادگیری باشد.
ایشان کودکان را به دقت مشاهده و بر این اساس نوع تجربیات متناسب با علایق و نیازهای کودک را مشخص و محیط کلاس درس را نیز مطابق با آن تدارک مینمود.
این مربی ارزشمند عقیده داشت،خود فعالی کودک به یادگیری بهتر و دائمیتر منجر میشودو وظیفه ی مهم مربی، آماده کردن محیط یادگیری به روشی سازمان یافته و منظم و مجهز به مواد و وسایل مناسب است.
آرنولد گِزِل
ایشان توجه به آمادگی کودک یا پختگی و رسشِ (maturation) وی را در طراحی و اجرای هر برنامه تربیتی ضروری میدانست.
پیاژه
ایشان معتقدبود که،یادگیری کودکان خردسال از نظر کیفی نسبت به سایرین متفاوت است. آنها از طریق مواجهة مستقیم با محیط ، بمراتب بیشتر از آموزش رسمی که شامل، قوانین و اصول نمادین و انتزاعی است ، یاد میگیرند.
از آنجا که کودکان از طریق تجربة فعال ، به بهترین وجه یاد میگیرند تأکید بر بازی و فعالیت آن هم از طریق فراهم آوردن تجربههای دست اول ، دیدن اشیای محیط ، توصیف و دستورزی آنهاست تا بتوانند به مفاهیم صحیح و روشن دست یابند،هرچه تجربههای کودک و تعامل او با محیط متنوعتر باشد وضوح مفاهیم کسب شده بیشتر و عمق آگاهی وسیعتر بوده و در نتیجه شناخت وی نسبت به محیط افزایش خواهد یافت و او را برای تفکر منطقی بهتر ، مجهز مینماید.درنتیجه بایدفرصتهایی فراهم شود تا کودکان با دیگران به تعامل بپردازند و از این طریق کسب تجربه کنند.
دکرولی
روانشناس و مربی بلژیکی به جای برنامههای مدون و کتابهای یکسان ، وسایل و اسباببازیهای آماده ، مطالعه ی طبیعت و اجتماع را انتخاب و انسان و نیازهایش را محور اصلی این مطالعه قرار داده بود. او و کودکان هر روز یا هر چند روز موضوعی را که مورد علاقه و در خور کودکان بود به عنوان مرکز رغبت یا واحد کار انتخاب میکردند و کلیة فعالیتهای خود را بر محور این موضوع ترتیب میداند. مثلاً موضوع «مدرسه در کجا واقع شده است ؟ » هر کدام چگونه ، چه مدت و از کدام طرف به مدرسه میآیند و در راه چه میبینند ؟ » انتخاب شده بود. بدین جهت آباژوری مثل ساختمان مدرسه با مقوا درست کرده بودند و به سقف آویزان نمودند و از هر طرف قطار ، اتومبیل ، افراد پیاده ، دوچرخه و مقوایی متصل به نخهای متفاوت از هر طرف به آن وصل شده بود و روی آنها نام کودکان همراه با تصاویری که کشیده بودند ، دیده میشد. روی دیوارهای اطاق ، جنگل ، پارک ، خیابان و ایستگاه و … دیده میشد. همه را بچهها نقاشی کرده و روی دیوارها نصب کرده بودند. نگاهی به کلاس مشخص میکرد که بچهها در روزهای گذشته از کجا بازدید نموده و دربارة چه موضوعهایی بحث کردهاند و چه مسائلی مطرح شده است.
خانم دکتر مونته سوری و دکتر دکرولی هر دو بر پرورش حواس توجه ویژهای داشتهاند. اما دکتر دکرولی عقیده داشت که باید از زندگی گرفت و برای زندگی آموخت. به نظر او هر چیزی میتواند وسیلهای برای آموزش باشد به همین دلیل برای مقایسه ی وزنهای مختلف ازفندق، با دام و ... استفاده میکرد. برای اندازهگیری مایع ، قطرهچکان و قاشق را وسیلة مناسبی میدانست. به نظر او طبیعت و فصلها صدها فرصت برای کشف رنگها و شکلهای گوناگون در اختیار کودک قرار میدهد. تنها باید کودک را نسبت به آنها کنجکاو ، هوشیار و دقیق نمود. ایشان یک روز کودکان را به مشاهدة باغ درختان همسایه میبرد و روز دیگر جریان آب را در نهر دنبال میکردند تا ببینند از کجا میآید و به کجا میرود. چند روز بعد به مغازه ی سبزی فروشی می رفتند و انواع سبزیها ، اختلاف شکل ، رنگ ، مصرف و طرز کشت آنها موضوع مطالعة کودکان بود. گلکاری ، سبزیکاری ، زراعت و حتی پارچهبافی نیز یاد میگرفتند و برای عروسکها لباس و زیرانداز درست میکردند.