مقدمه
آموزش و پرورش را به من بسپارید، دنیا را اصلاح خواهم کرد.(تأتوی)
در طول تاریخ رهبران و مصلحین اجتماعی در صدد بوده اند که به تجزیه و تحلیل اجتماعی عصر خود پرداخته و بدین وسیله نارسایی های موجود را چاره جویی نمایند. در اثر ایجاد تمدنها و گسترش حجم زندگی اجتماعی و تجمع جمعیت، پیچیدگی های زندگی بشری بیشتر شده و بیش از پیش روشنفکران را به کشف راه حل هائی برای آنها وا می داشت. به طوری که در طی قرون گذشته بحرانهای اجتماعی عاملی شد برای زایش جامعه شناسی جدید که بعنوان یک واقعیت در ردیف سایر علوم به بررسی چگونگی هائی که ناشی از رفتار اجتماعی می شوند و موجه و قایع اجتماعی با توجه به متغیرهای محیطی و زمانی بوده و هستند بپردازند. لازم می نماید تا مفهوم وقایع در جامعه شناسی تفهیم شود.
جامعه شناسی
جامعهشناسی دانش بررسی جامعه است. این رشته علمی به بررسی جوامع بشری، برهمکنشهای آنها، و فرایندهایی که جوامع را در وضعیت جاریشان نگاه داشته یا تغییر میدهد، میپردازد. هدف این حوزه علمی پرداختن به تجزیه جامعه به بخشهای تشکیل دهندهاش مانند انجمنها، نهادها، گروهها و بررسی نحوه برهمکنش فعال این اجزاء با همدیگر است.
علاوه بر اینها، این علم موضوعاتی مانند طبقه اجتماعی، قشربندی، جنبش اجتماعی، تغییرات اجتماعی و بی نظمیهایی مانند جرم، انحراف، و انقلاب را مورد تحقیق قرار میدهد. [۱]
از آنجایی که در مقایسه با بقیه حیوانات، انسان کمتر تحت تأثیر و کنترل غرایز میباشد، بخش زیادی از رفتارهای او توسط ساختارهای اجتماعی کنترل میشود. این موضوع ضرورت وجود ارگانهای اجتماعی (از قبیل ارگانهای اقتصادی، مذهبی، آموزشی، سیاسی،...) جهت مشخص کردن رفتارها و تصمیمات انسانها را نشان میدهد. رشته جامعهشناسی به بررسی نحوههای تأثیر ارگانهای اجتماعی بر رفتار انسانها، برهمکنش ارگانهای اجتماعی مختلف با یکدیگر، تشکیل، فرسودگی و نابودی آنها میپردازد.[۱] از آنجایی که جامعهشناسی به رفتار ما به عنوان موجوداتی اجتماعی توجه دارد، زمینه پژوهش آن از واکاوی (تحلیل) تماسهای کوتاه میان افراد ناشناس در خیابان گرفته تا بررسی روندهای اجتماعی جهانی، همه را دربر میگیرد. جامعهشناسی، علم شناخت جامعه و همچنین ساختارها، روابط درون آن، نهادهای آن و واقعیتهای اجتماعی است.
ابن خلدون مؤسس «علمی از تشکیلات اجتماعی» بوده که به آنچه امروزه جامعهشناسی خوانده میشود شباهت دارد؛[۲] چنانچه برخی از محققین ابن خلدون را پدر جامعهشناسی میشناسند.[۳][۴] بگفته دانشنامه بریتانیکا جامعهشناسی در اواخر قرن ۱۹ میلادی بواسطه کارهای امیل دورکیم در فرانسه، ماکس وبر و گئورگ زیمل در آلمان، رابرت پارک و آلبیون وودبری اسمال در آمریکا ظهور کرد.[۱] جامعهشناسی در ایران توسط غلامحسین صدیقی (تولد: ۱۲۸۴ هجری شمسی) در سال ۱۳۱۷ هجری شمسی بنیان نهاده شد.[۵]
جامعهشناسان از روشهای مشاهدهای مختلف، نظرسنجی و مصاحبه، تحلیلهای آماری، آزمایشهای کنترل شده، و روشهای دیگر بهره میجویند.[۱]
تاریخچه جامعهشناسی
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون تاریخنگار، جامعهشناس، مردمشناس و سیاستمدار مسلمان است. وی را از پیشگامان تاریخنگاری به شیوهٔ علمی و از پیشگامان علم جامعهشناسی میدانند که حدود ۴۰۰ سال پیش از اگوست کنت - مؤسس علمی به نام جامعهشناسی (به فرانسوی: La sociologie) در فرانسه - میزیست. ابنخلدون این علم جدید را عمران نام نهاد.
وی در ۴۲ سالگی به نگارش کتابی پیرامون تاریخ جهان رو آورد که مقدمهٔ آن بیش از خود کتاب شناخته شدهاست. این کتاب، به دلیل سبک بدیع و نگرش نوینش، توجهات بسیاری را به خود جلب داشت و از دلایل اصلی شهرت وی است. کتاب او با نام «مقدمه ابن خلدون» در ایران شهرت دارد و توسط محمد پروین گنابادی به فارسی ترجمه شدهاست.
او به عنوان بزرگترین اندیشمند شرق شناخته میشود. در کتاب مقدمه وی از تکرار تاریخ در یک چرخه شش نسلی سخن گفته. این چرخه از آغاز یک اجتماع با تکیه بر کشاورزی سپس فنون آغاز میشود. در آخرین مرحله اجتماع چنان قدرتمند میشود که مردم آن به هنر و موسیقی روی میآورند و پس از آن مردم از فرط امنیت و بی نیازی تعصب خود را نسبت به جامعه از دست میدهند تا اینکه قوم دیگری آن جامعه را از خارج فتح میکند و در اینجا تاریخ بر همین منوال تکرار میشود. او برای مثال میگوید که پارسها از عربها شکست خوردند عربها از ترکان غزنوی و سلجوقی و ترکان نیز از مغولها شکست خوردند. اگرچه عقاید ابن خلدون تحت تأثیر افکار افلاطون و به خصوص سیاست ارسطو است اما این دانشمند توانسته با اندیشه یونانی و با نگاه ژرف و تجربه طولانی خویش به عنوان سیاستمداری کارکشته تئوریهای نوین جامعهشناسی خود را توسعه دهد.
اگوست کنت
علم جامعهشناسی در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی به وجود آمد اگر چه از سنت عقلگرایی موجود که در ابتدا توسط فلاسفه یونان باستان بنا شده بود بهره جستهاست. واژهٔ فرانسوی Sociologie نخستین بار در ۱۸۳۷ توسط اگوست کنت فیلسوف فرانسوی ابداع شد، هر چند او را مؤسس رشتهٔ علمی جامعهشناسی بهحساب نمیآورند.[۱] کنت با الهام گرفتن از علم فیزیک و ملاحظه موفقیت آن، هدفش را یافتن قوانین همواره صادق حاکم بر جوامع انسانی توسط یک روشی علمی تعریف کرد. کنت در ابتدا علماش را فیزیک اجتماعی نامید، اما بعدها نام آنرا به جامعهشناسی تغییر داد. او میخواست چیزی مشابه آنچه در فیزیک انجام شده بود را در جوامع انسانی پیادهسازی کند. افراد دیگری نیز در قرن ۱۹ میلادی (همانند کارل مارکس) بودند که خود را جامعهشناس نمیخواندند ولی امروزه به عنوان پایهگذاران این رشته شناخته میشوند. جدا از این افراد، در قرن ۱۹ میلادی روشهای مطالعات آماری نیز تدوین شد که بعدها در تدوین رشته جامعهشناسی مورد استفاده قرار گرفت.[۶]
شناخته شدن به عنوان یک رشته دانشگاهی و توسعه
امیل دورکیم
جامعهشناسی برای اولین بار در سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ میلادی به عنوان یک رشته دانشگاهی شناخته شده و در دانشگاهها شروع به تدریس شدن کرد. اولین مکتب جامعهشناسی مکتب دورکیم بود. این مکتب که توسط جامعهشناس فرانسوی امیل دورکیم تأسیس شد تأکید زیادی بر وجود واقعیتهای در سطح اجتماع داشت که مستقل از ویژگیهای روانی مختلف تک تک افراد. جهت تلاش برای یافتن این حقیقتها و ارتباط آنها با هم، این گروه از جامعهشناسان شروع به بررسی جوامع انسانی بدوی کردند. در فرانسه و در کشورهای انگلیسی زبان تلاش بر این بود که مدلهای از ساختارهای اجتماعی به تقلید از آنچه در رشته فیزیک انجام میشود ارائه کنند.[۶]
ماکس وبر
اقتصاددان و مورخ ماکس وبر در تثبیت جامعهشناسی به عنوان یک رشته دانشگاهی در آلمان در دهههای اول قرن بیستم نقش عمدهای بازی کرد. جامعهشناسان آلمانی بر خلاف جامعهشناسان فرانسوی و انگلیسی زبانان بجای تقلید از روش مدل سازی رایج در علوم فیزیکی بیشتر متاثر از تحلیلهای تاریخی و تحت تأثیر دیدگاههای مارکسیستی قرار داشتند. در بریتانیا رشته جامعهشناسی تا حدود سالهای ۱۹۶۰ میلادی تنها در یک مؤسسه آموزشی (The London School of Economics) تدریس میشد، و علاقهها بیشتر به یافتن تغییرات تکاملی جامعه بریتانیا و حل مسائل مربوط به اداره حکومت محدود میشد.[۶]
در ایران
جامعهشناسی در ایران توسط غلامحسین صدیقی (تولد: ۱۲۸۴ هجری شمسی) در سال ۱۳۱۷ هجری شمسی بنیان نهاده شد. صدیقی که مدرک دکترای خود را در فلسفه و علوم اجتماعی از دانشگاه پاریس اخذ کرده بود، پس از بازگشت به ایران در دانشسرای عالی دانشگاه تهران به تدریس جامعهشناسی و تاریخ فلسفه پرداخت. تلاشهای اصلی صدیقی «اشاعه و کاربردی نمودن شناخت علمی پدیدههای اجتماعی و بستر سازی و برپایی ساختارهای سازمانی مناسب برای توسعه علوم اجتماعی» بود.[۵]
زیر رشتههای جامعهشناسی
برای مدت طولانی جامعهشناسان به واکاوی تغییرات تاریخی جوامع غربی و تحلیل روابط و وابستگیهای بین مؤسسات اجتماعی مختلف و ملزومات زندگی اجتماعی مانند اقتصاد، حکومت، خانواده و مذهب میپرداختند. به عبارت دیگر، تلاش جامعهشناسان ادغام نظریات و دادههای جمع آوری شده و اکتشافات علوم اجتماعی مختلف بود. امروزه این موضوعات در زیررشته نظریههای جامعهشناسی مورد بررسی قرار میگیرند. این زیررشته همچنین مفاهیم اصلی زندگی اجتماعی را مورد تحلیل قرار میدهد و بر خلاف تحلیلهای قرن ۱۹ میلادی، تأکید زیادی روی جمعآوری دادههای آماری و تحقیقات میدانی دارد.[۶]
نمونههایی از زیر رشتههای جامعهشناسی عبارتند از ازدواج و خانواده، برابری اجتماعی و طبقه بندی اجتماعی، روابط نژادی، رفتارهای منحرف، جوامع شهری، و مؤسسات پیچیده.[۶]
نظریههای جامعهشناسی
نظریههای جامعهشناسی چهارچوبهای نظری هستند که جامعهشناسان از آنها برای توضیح و تحلیل فعالیتها، فرایندها و ساختارهای اجتماعی استفاده میکنند. نظریههای جامعهشناسی به سه دسته کلی تقسیم میشوند. دسته اول نظریاتی هستند که با الهام از روش اتخاذ شده در علوم طبیعی، و با هدف یافتن قوانین جامع حاکم بر اجتماع انسانها ایجاد شد. نظریه پردازان در این رشته تلاش دارند که روابط علت و معلولی حاکم بر جوامع انسانی را کشف کنند. قوانین و مدلهای پیشنهاد شده میبایست بگونهای بیان شده باشند که صحت آنها آزمایش پذیر باشد. به عبارت دیگر جمعآوری دادهها این نظریات را تأیید و یا تکذیب بکند. مثال بسیار معروفی از این گونه از نظریات مقاله معروف و تأثیرگذار ماکس وبر درباره ساختارهای اداری (bureaucracy) میباشد. این مقاله شالوده بسیاری از تحقیقات بعدی در این زمینه را بنا نهاد. دسته دیگری از نظریات اجتماعی بجای بررسی دادههای تجربی فرایندهای اجتماعی، مسائل پایهایتر و درونیتر را مورد بحث قرار میدهند. برخی از این مطالعات به خصوص به بررسی «رفتار» و «نظم» میپردازند و سعی در پاسخ به سؤالاتی مانند آنچه در زیر آمده میکنند: آیا رفتارهای اجتماعی عملگرا و هدفگرا هستند یا اینکه توسط ملاحظات زیبایی شناسی، عاطفی و اخلاقی شکل گرفته و هدایت میشوند؟ آیا الگوهایی که در رفتارهای اجتماعی مشاهده میشود ناشی از کنترلی است که مؤسسات بر اشخاص از طرق اخلاقی و یا اعمال زور دارند، یا اینکه ناشی از مذاکرات عملی است که بین افراد مختلف هنگامی که باید تصمیمی لحظهای در شرایط غیر قابل پیشبینی شده در زندگی روز مره بگیرند، میباشد؟ نظریات در این دسته بر نقش عاطفه در رفتار و نیاز به هماهنگی در ایجاد نظم تأکید دارند. دسته سوم از نظریات بصورت غیر مستقیم از روشهای هرمنیوتیک سعی در یافتن معانی و قصدهای متونی را میکند که در یک جامعه به شهرت رسیدهاند، و از این طریق و بصورت غیر مستقیم سعی در پاسخ به سؤالات مورد علاقه جامع شناسان میکند.[۷]
روشهای تحقیق
گروهی از روشهای تحقیق در علوم اجتماعی به صورت کلی و در جامعهشناسی بصورت خاص بر پایه مقایسه و تطبیق بنا شدهاند. بگفته غلامرضا غفاری - عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران- «در واقع میتوان گفت که اساساً علم و شناخت از طریق مقایسه حاصل میشود اما موضوعی که وجود دارد، اختلاف بر سر سطح این مقایسهها است». توصیفات نیز در واقع گونهای از مقایسه هستند زیرا هرگونه توصیف نسبت دادن یک ویژگی خاص به یک شئ است؛ که این خود وجود اطلاعات قبلی راجع به آن ویژگی را خواهان است (بنابراین گونهای از مقایسه و تطبیق صورت میپذیرد). بدین سان یکی از روشهای غالب تحقیق در جامعهشناسی مقایسه دو جامعه با یکدیگر و یا مطالعه یک جامعه در سطوح مختلف (در سطح کلان و گاهی درون سیستمها) میباشد. اما به نظر میرسد مهمترین روش تحقیق در جامعه شناسی روش پیمایش باشد که طی آن محقق با دریافت اطلاعات از یک نمونه کوچک با روشهای علمی آن اطلاعات را با استفاده از روشهای آماری مربوطه به جامعه اصلی تعمیم میدهد. گروهی از روشهای تحقیق دیگر در پی شناسایی متغیرهای مستقل و کشف الگوهای ارتباطی میان متغیرها میباشد.[۸]
جمع آوری دادهها
استفاده از اوراق بایگانی: از مکتوبات تاریخی مانند زندگی نامهها، دفترچه خاطرات، و روزنامههای قدیمی بهره میجوید.
تحلیل محتوا: از مصاحبهها، پرسشنامههایی که به شکل علمی طراحی شدهاند استفاده میجوید. کتب و وسایل ارتباط جمعی جهت بررسی نحوه ارتباطات بین مردم و پیامهایی که به هم میفرستند میتواند مفید باشد.
Wiki letter w.svg این بخش نوشتار نیازمند گسترش است.
جامعه شناسی عبارتست از مطالعه عملی و قایع اجتماعی انسانی ، بدین معنی که جامعه شناسی با بررسی دقیق بافت های رویدادها و وقایع اجتماعی در استنتاج چرایی و چگونگی مسائل اجتماعی که از رفتار گروهها ناشی می شود طبق اصول موجود در جوامع به شکافتن پوسته مسائلی موجود می پردازد و با عریان کردن مسائل ، حقایق را بر ملا می سازد. این پرده برداری و برگرفتن نقاب به جامعه شناسی اجازه تداخل و نفوذ در اعمال گروهها و انسانهای اجتماعی می دهد. چنین روش کاری جامعه شناسی را در زمره یکی از رشته های علمی در می آورد که با به کارگرفتن مجموعه ای از شناخت های اصولی در مورد موضوعی مشخص سعی دارد قوانین حاکم بر پدیده های اجتماعی را که واقعه می آفرینند بررسی نموده و به قوانین موجه آنها دست یابد. از این روست که در قلمرو مطالعاتش پدیده های گوناگون واقعه های اجتماعی قرار دارند که موجبات اطلاق علم جستجو گر علل وقایع اجتماعی را بدان فراهم می سازد.
آموزش و پرورش، پدیدهای است که آشکار یا نهان در تمام ارکان و نهادهای اجتماعی جای دارد و از راه تاثیرات متقابل در کل نظام اجتماعی نفوذ میکند. فراگرد آموزش و پرورش، متضمن ترکیبی ازروابط وکنشهای متقابل اجتماعی است. تحلیل جامعهشناختی آن هم میتواند به آموزش وپرورش رسمی که تحت شرایط معین در آموزشگاه ها صورت میگیردوهم به فراگردهای تربیتی بیشماری که درخانواده ومحیط زندگی بصورت منفی اتفاق میافتد ناظر اشد. «به طورکلی جامعهشناسی آموزش و پرورش برمطالعه روابط میان آموزش وپرورش وجامعه، از طریق کاربرد منظم دانش، مفاهیم، نظریهها، روشها و فنون جامعهشناسی، اطلاق میشود. (علاقبند )
تعریف و بیان موضوع:
آموزش و پرورش تعاریف گوناگونی دارد. گوناگونی این تعاریف اغلب ناشی از پیچیدگی و چند وجهی بودن امر آموزش و پرورش است. گاهی «فراگرد کسب علم و معرفت» و در مواردی، نتیجه چنین فراگردی را «آموزش و پرورش» می گویند. گاهی هم در تعریف آموزش و پرورش به هر دو جنبه فوق توجه می شود (علاقه بند، 1380: 47). ژان ژاک روسو (Jeanjacques Russeau 1712-1778)، آموزش و پرورش را به یک کشتی تشبیه کرده است که نجات بشر را از طوفان ممکن می سازد. او آموزش و پرورش را اساس ساخت جامعه سالم قلمداد می کند که می تواند زمینه دستیابی هر فرد را به آزادی مستقل فراهم آورد (درویش، 1386: 162). از آن جایی که انسان در خلاء زندگی نمی کند، بلکه عوامل و عناصر متعددی هم چون: اشیاء، انسان های دیگر، محیط طبیعی و اجتماعی او را محصور کرده اند و او در ارتباط با این عناصر، قادر به رفع نیازهای اجتماعی خویش است، به همین دلیل در این روندها، پدیده ها و نهادهای اجتماعی به وجود می آیند که زندگی اجتماعی انسان ها پیوسته در ارتباط با این نهادها می باشد. آموزش و پرورش یکی از این پدیده ها و نهادهاست که با ماهیت انسانی، تکوین شخصیت فرد و زندگی اجتماعی او رابطه مستقیم دارد و با هرگونه تحرک اجتماعی و تغییر اجتماعی در تعامل است. همچنین آموزش و پرورش نهادی است که در ارتباط با سایر نهادهای اجتماعی عمل می کند. از آن جایی که کار جامعه شناسی مطالعه نهادهای اجتماعی و چگونگی پیدایش و سیر تکوینی آنهاست، به همین دلیل جامعه شناسی به مطالعه نهاد آموزش و پرورش نیز می پردازد که تحت عنوان «جامعه شناسی آموزش و پرورش» از آن نام برده می شود و هانری ژان (Hanery Janne) آن را «مطالعه نهادها و روابط اجتماعی مرتبط با آموزش و پرورش» عنوان کرده است (گلشن فومنی، 1379: 22-19). هدف جامعه شناسی آموزش و پرورش، مطالعه پدیده آموزش و پرورش، نحوه تشکیل و سازمان پذیری و کارکردهای عمومی آن در زندگی اجتماعی می باشد (علاقه بند، 1380: 19). از نهادهایی که با آموزش و پرورش رابطه ای ناگسستنی دارند می توان از دین، خانواده، سیاست، اقتصاد، هنر، وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی نام برد. آموزش و پرورش در معنای وسیع خود در برگیرنده تعلیمات در تشکیلات است و در معنای خاص خود محدود به مسائلی در زمینه مدارس و آموزشگاه هاست. در حقیقت «آموزش» و «پرورش» دو روی یک سکه هستند. به این معنا که وقتی کودک مراحل تکوینی شخصیت خود را طی می کند، در ارتباط با خانواده یا سایر گروه های اولیه «آموزش» می بیند که چگونه رفتاری باید داشته باشد و در مرحله بعدی که به مدرسه راه پیدا می کند و در عین حال تحت آموزش رسمی قرار می گیرد، تربیت نیز می شود؛ یعنی به عبارتی «پرورش» می یابد (گلشن فومنی، 1379: 22-19). جان دیویی (John Dewey) در کتاب «مقدمه ای بر فلسفه آموزش و پرورش» می نویسد: «دوره آموزش و پرورش به منزله مقدمه زندگانی فرد نیست؛ بلکه عین زندگانی است و معلم حق ندارد در دوره آموزش، کودک را از مقتضیات سنی خود محروم سازد و او را به کسب اموری وادار کند که از حوصله و احتیاج های موجود او بیرون است. یعنی در عین حال که کسی را برای زندگانی فردا آماده می کنیم نباید زندگی امروزه او را فدای فردایش کنیم (بهشتی، 1386: 132).
جامعه شناسان، اغلب آموزش و پرورش را با اجتماعی شدن مترادف می دانند و آن را نهادی در نظر می گیرند که مانند نهادهای اجتماعی دیگر می تواند مورد تحلیل علمی قرار گیرد (شارع پور، 1383: 11). در این راستا، جامعه شناسان تعامل گرا، کنش های متقابل میان گروه هم سالان، معلم با دانش آموز، معلم با مدیر، نگرش ها و پیشرفت ها تحصیلی دانش آموزان، ارزش های معلمان و دانش آموزان و پایگاه اجتماعی - اقتصادی و رابطه آن با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را مورد بررسی قرار می دهند (علاقه بند، 1380: 24). کارکردگرایان نیز نظام آموزشی را به عنوان بخش جدایی ناپذیر از کل نظام جامعه تلقی می کنند که کارکردهایی نظیر: انتقال فرهنگ و جامعه پذیری را برای حفظ نظام اجتماعی جامعه انجام می دهد (همان، 21). دورکیم در این رابطه چنین نتیجه گیری می کند که در هر جامعه ای آموزش و پرورش باید متناسب با اهداف و ارزش های آن جامعه باشد. به همین دلیل محتوای آموزش و پرورش از جامعه ای به جامعه دیگر و از زمانی به زمانی دیگر تفاوت می کند و در واقع این جامعه است که اهداف را تعیین می کند نه فرد (شارع پور، 1383: 22)و در خصوص اهداف آموزش و پرورش، برخی هدف آن را پرورش دادن کامل امکانات هر کودک در آموزشگاه به مقتضای خیر کلی جامعه ای که وی عضو آن است عنوان کرده اند. در کتاب «آموختن برای زیستن» نیز هدف آموزش و پرورش چنین عنوان شده است که به هر فرد امکان دهد تا برای شکوفا ساختن استعدادها و ذوق های خود آزادانه بکوشد. اما در ایران مقصود از هدف های کلی آموزش و پرورش آن سلسله از مقاصد تربیتی است که آماده شدن برای زندگی مطلوب فردی و اجتماعی را به معنای اعم آن تضمین می کنند، در همه مراحل رشد دنبال می شوند و هر تحول تربیتی زندگی فرد جزئی از آنها به شمار می رود (معیری، 1380: 35-31). یکی دیگر از اهدافی که برای آموزش و پرورش عنوان شده است، آشنا کردن فرد به آیین و اصول حاکم بر جمع می باشد که به دنبال آن، افراد تحت رژیم و انضباط خاص قرار می گیرند و وظیفه خود را می آموزند (شیخاوندی، 1379: 313-311). همچنین از طریق آموزش و پرورش، فرهنگ، ارزش ها، نگرش ها، دانش ها و مهارت ها از نسلی به نسل دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر انتقال پیدا می کند و آموزش و پرورش با انتقال این ارزش ها، الگوهای رفتاری و قوانین و مقررات به صورت یکسان در کلیه سطوح جامعه و به وسیله مدرسه موجبات هم گونی و انسجام اجتماعی را فراهم می آورد (گلشن فومنی، 1379: 67). البته آموزش و پرورش علاوه بر اشاعه دانش ها و ارزش ها، باید تمهیدات و تدابیری نیز برای قبول آنها از سوی مردم فراهم آورد. عامل مهمی که در این زمینه کارساز است، تحرک اجتماعی حاصل از آموزش و پرورش می باشد. به این معنا که افراد جامعه با برخورداری از آموزش و پرورش و احراز صلاحیت و شایستگی در مراحل مختلف آن، به منزلت اجتماعی بالاتری نائل می آیند. این ویژگی بر اهمیت آموزش و پرورش افزوده و آن را با اقبال عمومی مواجه می سازد. از این رو آموزش و پرورش با کسب اعتبار در جامعه، می تواند نقش مؤثری در تغییرات اجتماعی و نوآوری ایفا کند. (علاقه بند، 1380: 142). از طرفی، هدف آموزش صرفاً نمره گرفتن و یادگیری یک سری مطالب و موضوعات درسی که بعد از مدتی به دست فراموشی سپرده می شود نیست؛ بلکه هدف اصلی آن سازگاری فرد با محیط و شناخت صحیح آن می باشد (زارعی، 1387: 27). در مورد وظایف آموزش و پرورش نیز به طور کلی متخصصان 3 وظیفه اصلی را که مورد قبول همه علمای تعلیم و تربیت نیز قرار دارد چنین عنوان کرده اند:
1- فراهم ساختن زمینه و محیط سالم برای رشد کیفیات و خصوصیات بی مانند هر دانش آموز؛
2- تشخیص تفاوت های فردی دانش آموزان و
3- تعالی بخشیدن دانش آموزان (قاضی، 1385: 8 و 7).
اما با توجه به اهداف و وظایفی که در نظام آموزش و پرورش تمام جوامع دنبال می شود این سؤالات مطرح است که آیا آموزش و پرورش در کشور ما به عنوان یک نهاد رسمی و فرهنگی تاکنون توانسته است به اهداف مورد نظر دست یابد؟ این نهاد تا چه اندازه در جلوگیری و کاهش نابهنجاری ها نقش داشته و یا اینکه چه قدر در بهداشت روانی افراد در مقاطع مختلف مؤثر بوده است؛ در حالی که روزانه شاهد اتفاقاتی هستیم که دور از انتظار است. به عنوان مثال، مصرف و خرید و فروش قرص های توهم زا، انرژی زا و شادی آفرین در بین دانش آموزان مدرسه ای و رد و بدل کردن آنها در مدرسه، خرید و فروش و مصرف مواد مخدر به ویژه حشیش در بین دانش آموزان دبیرستانی، بروز رفتارهای پرخاشگرانه و بیماری های عصبی در بین دانش آموزان دختر، اینها نمونه هایی از رفتارها و اتفاقاتی است که گروهی از دانش آموزان با آن مواجه هستند (زارعی، 1387: 27).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.
اشتغال جوانان در فعالیت های همگرای مدرسه مانند: تکالیف شب، فعالیت های فوق برنامه و عضویت در گروه ها و انجمن های مدرسه با بزهکاری رابطه ای منفی دارد.
(نتیجه مطالعه رانکین - 1983)
تعریف آموزش و پرورش از دیدگاه اندیشمندان
تعریف آموزش و پرورش از دیدگاه اندیشمندان ایرانی امروز در عصر حاضر، متفکران ایرانی مانند محمدباقر هوشیار، امیرحسین آریانپور، مرتضی مطهری، علی شریعتمداری، غلامحسین شکوهی، و میرعبدالحسین نقیبزاده تعاریفی از آموزش و پرورش ارائه دادهاند. * محمدباقر هوشیار: آموزش و پرورش مجموعه منظمی از اعمال و رفتار است؛ به بیان دیگر آموزش و پرورش فعل و انفعالی است میان دو قطب سیال (آموزگار و فراگیر) که مسبوق به اصلی و متوجه هدفی و مستلزم برنامهای است. * امیرحسین آریانپور: آموزش و پرورش عبارت است از " فرآیند هدایت و جهتدهی عمدی تجارب انسانی"[۱] * مرتضی مطهری: تربیت، پرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادها و ایجاد تعادل و هماهنگی میان آنها است تا از این راه متربی (فراگیر) به حد اعلای کمال خود برسد. * محمدرشید رضا: آموزش و پرورش فرگشت نیروهایی است که درخور رشد و تعالیاند و ریشه در سرشت آدمی دارند. این فرگشت از دو راه به دست میآید: یکی زدایش موانع رشد نیروها و از میان بردن آنچه که نیروهای گوهرین را از اعتدال باز میدارد و دیگری پرورش جسم و جان از راه تغذیهٔ درست و آموزش دانش. * میرعبدالحسین نقیبزاده: «تربیت» دارای سه جنبه «آموزش»، «پرورش»، «بارآوردن» است. «آموزش» سپردن دانستنیها به دیگران است. «پرورش» شکوفاندن و به کارآوردن تواناییهای درونی و استعدادهای طبیعی است. و «بارآوردن» پدیدآوردن دگرگونیهای معینی است که «ما» آن را هدف میشماریم. تعریف آموزش و پرورش از دیدگاه اندیشمندان غربی [ویرایش] نخستین اندیشمندانی که درباره آموزش و پرورش داد سخن دادهاند، فیلسوفان یونانی مانند سقراط و افلاطون بودهاند. در عصر حاضر نیز متفکران غربی تعاریفی از آموزش و پرورش به دست دادهاند. * جان دیویی: آموزش و پرورش دوباره ساختن یا سازمان دادن تجربه است، به منظور اینکه معنای تجربه گسترش پیدا کند و برای هدایت و کنترل تجربیات بعدی، فرد را بهتر قادر سازد. * ژان ژاک روسو: آموزش و پرورش هنر یا فنی است که به صورت راهنمایی یا حمایت نیروهای طبیعی و استعدادهای فراگیر (متربی)، و با رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری خود او برای زیستن تحقق میپذیرد.
در این مباحث ، تعریفی از آموزش و پرورش و یادگیری ارائه داده و عوامل موثر بر یادگیری را توضیح می دهیم .
آموزش ، انتقال اطلاعات ، معلومات ، مهارتها و تجارب به افراد است . منظور از پرورش ، به فعل در آمدن استعدادها و قابلیتهای ذهنی و فطری افراد است .
آموزش، باید وسیله ای برای پرورش باشد. به عبارت دیگر ، ما با انتقال اطلاعات و معلومات ، پرورش فرد و شکوفایی استعدادهای بالقوه ، زمینه های پرورش تفکر و رشد وی را تسهیل می کنیم .
در حقیقت، پرورش به معنای هدایت جریان رشد کودک به سمت مطلوب و کمال می باشد. بنابراین ، چنانچه آموزش به درستی صورت بگیرد ، تفاوتی با پرورش ندارد. آموزش صحیح ، همان پرورش است . در سیستم آموزشی، ذهن دانش آموزان نباید انباشته از اطلاعات باشد ، بلکه باید از طریق ارائه اطلاعات ، موجبات پرورش فکری و شخصیتی آنها فراهم شود. به قول یکی از دانشمندان : دانش آموز را ذهن پرورده باید ، نه مغز انباشته!
پرورش ، موجب تسهیل جریان رشد می گردد، رشد بیشتری را در فرد به وجود می آورد، فرد از طریق آن به کمال مطلوب می رسد ، حرکت از نقصان به سوی کمال است.
عده ای معتقدند که آموزش وسیله ای برای پرورش است ، یعنی از طریق انتقال معلومات و مهارتها، می توان پرورش شخصیت و جنبه های رشدی فرد را محقق ساخت.
دیدگاههایی نیز وجود دارند که بین آموزش و پرورش تفاوتی قائل نیستند. این دیدگاه ها معتقدند که چنانچه آموزش به درستی صورت پذیرد ، همان پرورش است.
آموزش بر پرورش مقدم است ، اما پرورش، هدف اصلی آموزش است .
یکی از ارکان بسیار مهم آموزش و پرورش، یادگیری است. یادگیری، تغییرات کم و بیش دائمی در رفتار بالقوه فرد، در اثر تجربه می باشد. بنابراین، تغییرات یادگیری نسبتاً پایدار بوده و ناگهانی نیستند. تغییر در رفتار، بالقوه است ، یعنی احتمال دارد که فرد چیزی یا مطلبی را یاد گرفته ، اما نشان ندهد . این تغییرات ، در اثر تجربه رخ می دهد ، به این معنا که دانش آموز باید با محیط خود در تعامل باشد ( تأثیر بپذیرد و تأثیر بگذارد ) تا مطلبی را یاد بگیرد.
دانش آموز را ذهن پرورده باید ، نه مغز انباشته . طریق ارائه اطلاعات موجبات پرورش فکری و شخصیتی وی را فراهم و در امر یادگیری ، اولویت با تغییر رفتار است . بنابراین ، در مقاطع مختلف باید با اعمال یافته های رشدی و روانشناسی یادگیری ، از طرق مختلف به تغییر رفتار دست یافت .
نکته مورد توجه ، این است که در یادگیری ، آمادگی دانش آموز ، مدنظر قرار گیرد . آمادگی ذهنی و عاطفی ، باید با استفاده از اطلاعات و معلومات ایجاد شود .
عوامل موثر بر یادگیری عبارتند از : فضاهای آموزشی که باید شاد و پرنشاط باشند تا دانش آموز در آنها احساس امنیت عاطفی نماید ، انگیزه ، علاقه ، رغبت ، نگرش مثبت ، پشتکار ، تشویق ، هدف ، روشهای تدریس متناسب با طرز تفکر و سطح تواناییهای فرد و ... .
قابلیت تربیت پذیری
انسان ذاتاً تربیت پذیر است و اگر این ویژگی وجود نداشت ، تعلیم و تربیت برای او قابل تصور نبود .
موجودات عالم از نظر تعلیم و تربیت ، دو دسته اند : موجوداتی که مثل حیوانات ، وجود و کمال متقارنی دارند و موجوداتی که مثل انسان وجودشان بر کمال تقدم دارد و در اثر تعلیم و تربیت به کمال می رسند . هدف تربیت ، کمال است .
در این مورد با دو موضوع بسیار مهم سر و کار داریم :
۱) تربیت : در اینجا ، باید دید که چه کسی تربیت می شود ؟ و با ماهیت انسان ، طبیعت ، انگیزه ها ، نیازها ، علائق و استعدادها سر و کار داریم . انسان تربیت پذیر است
۲) استعداد : استعدادهای بالقوه انسان به استعدادهای بالفعل تبدیل می شوند و این ، همان پرورش است . این امر از طریق ایجاد شرایط لازم، فرصتهای یادگیری ، محیطهای آموزشی مناسب و تداوم این عوامل ، امکان پذیر می باشد .
انواع معرفت
انسان ازراهـها وشیوه هـای مختلفـی کسب معرفـت می کند. از مهمترین عوامل تفاوت در انواع معرفت بشری عبارتند از:
۱ـ منشآ و منبع کسب معرفـتـ: که میتواند عقل، تجربه و... باشد موضوع هدف روش وابزار کسب معرفت
برای مثال وقتـی منبع و منشآ کسب معرفـتـ عقل، وحی تجربه و ... باشد نوع معرفـت هم متفاوت خواهد بود . مثلأیکی از انواع معرفت، معرفت وحیانی است که ازجانب خداوند وازطریق پیامبران به ما منتقل می شود . یا معرفت فلسفی با معرفت تاریخی متفاوت است چون منشآ کسب آنها متفاوت است .
برهمین اساس معرفـت انسانـی انواع مختلفـی دارد که یکی ازانواع آن ، معرفت علمی است که منشآ کسب آن ترکیبی است ازعقل وتجربه یعنی معرفت علمـی مبتنی برتجربه وهمراه با استدلال عقلـی(کشف روابط بین پدیده های مشاهده شده) است .
در قرون هجده ونوزده ابتدا معرفت علمی راعمدتأ منحصر به علوم تجربی می دانستند، درحوزه علوم انسانی نیز ملاک تجربی بودن را برای علمی بودن مطرح می کردند وعمدتأ روان شناسی را در این حوزه، علم تلقی میکردند لذا دورکیم برای اینکه اثبات کنداولأ جامعه شناسی علم است ثانیأ موضوع آن با علم روان شناسی متفاوت است، کتاب قواعد روش را تنظیم کردونشان داد که پدیده های اجتماعی را می توان همانند علوم تجربی باقواعد تجربی تحلیل کرد . وی در کاربرد روش خود، ابتدا ویژگی های پدیده ی اجتماعی را بیان کرد که عبارتند از: ۱- وجود خارج از ذهن افراد ۲- اجباری بودن ۳ - عمومیت داشتن. سپس به تبیین آن پرداخت .