مقدمه
بر خلاف رشتههایی مانند روانشناسی و جامعهشناسی که حتی در لفظ این رشتهها جنبه شناختی و نظری لحاظ شده، «مدیریت» حتی وقتی به عنوان یک رشته علمی مطرح میشود، بیشتر جنبه عملی دارد و شنونده را به یاد یک کار خاص و یک عمل خارجی میاندازد تا یک رشته علمی. این مسئله ناشی از نگاه اولیه به مدیریت است که بر اساس آن مدیریت عبارت است از: یک رشته روشها و فنون که مدیر را در اداره یک سازمان توانمند میسازد. این موضوع، که مدیریت جنبه عملی دارد، قابل انکار نیست؛ اما آنچه نباید از آن غفلت کرد این است که این کار عملی مبتنی بر مبانی نظری خاصی است که تفاوت در آنها منجر به تفاوت در عمل میشود.
یکی از نویسندگان در اینباره چنین مینویسد: هزاران و بلکه صدها هزار از مدیران عالی اجرایی، که در دورههای تجاری شرکت میکنند، هرچند نظریات واقعی معمولاً به صورت کاملاً مستقیم به آنها ارائه نمیشود، اما چنین مطالبی را میآموزند. حتی کسانی که هرگز در مدارس تجاری حضور پیدا نکردهاند، آموختهاند که بر اساس این روشها فکر کنند؛ زیرا این نظریات در فضا وجود دارد؛ برخی کنشها و رفتار مدیران را مشروعیت میبخشد و از موارد دیگر سلب مشروعیت میکند و به طور کلی نظم ذهنی و هنجاری را که بر اساس آن تصمیمات روزانه اتخاذ میشود شکل میدهد.